• خطبه ها
  • در خطاب به خوارج
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

در خطاب به خوارج

« 391»

(127) (و من كلام له ( عليه ‏السلام  )) (للخوارج أيضا) فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلى ‏الله‏ عليه ‏وآله) بِضَلَالِي وَ تَأْخُذُونَهُمْ‏  

« 392»

بِخَطَائِي وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلى‏ الله ‏عليه ‏و آله) رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ السَّارِقَ وَ جَلَّدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَّمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْ‏ءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلى ‏الله ‏عليه ‏وآله) بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ  وَ خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِهِ وَ إِنَّمَا حُكِّمَ الْحَكَمَانِ لِيُحْيِيَا مَا أَحْيَا الْقُرْآنُ وَ يُمِيتَا مَا أَمَاتَ‏  

« 393»

الْقُرْآنُ وَ إِحْيَاؤُهُ الِاجْتِمَاعُ عَلَيْهِ وَ إِمَاتَتُهُ الِافْتِرَاقُ عَنْهُ فَإِنْ جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَيْهِمُ اتَّبَعْنَاهُمْ وَ إِنْ جَرَّهُمْ إِلَيْنَا اتَّبَعُونَا فَلَمْ آتِ لَا أَبَا لَكُمْ بُجْراً وَ لَا خَتَلْتُكُمْ عَنْ أَمْرِكُمْ وَ لَا لَبَّسْتُهُ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى اخْتِيَارِ رَجُلَيْنِ أَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَلَّا يَتَعَدَّيَا الْقُرْآنَ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَكَا الْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ وَ كَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَيَا عَلَيْهِ وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكُومَةِ بِالْعَدْلِ وَ الصَّمْدِ لِلْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا .


ص393

 از سخنان آن حضرت عليه السّلام است ايضا در باره خوارج (چون عقيده و مذهب خوارج نهروان اين بود كه هر كه خطاء كرده گناهى مرتكب شود كافر است، و گمان كردند كه تن دادن به حكميّت حكمين گناه است به اين جهت گفتند كه امير المؤمنين عليه السّلام، و اصحابش-  العياذ باللّه-  كافر شده‏اند و آنجا را دار الكفر دانستند دست از اهل آن بر نداشته هر چه توانستند اگر چه بچه يا از چهار پايان بود مى‏كشتند، پس امام عليه السّلام براى ابطال گفتارشان مى‏ فرمايد): (1) اگر مخالفت شما (با من) براى اينست كه گمان مى ‏كنيد (در نصب حكمين و تن دادن به حكميّت ايشان) خطاء كرده و گمراه شده‏ام، پس چرا همه امّت محمّد، صلّى اللَّه عليه و آله، را به گمراهى من (به گمان خود) گمراه مى‏ دانيد، و آنان را به خطاى من مى‏گيريد و به گناه من تكفيرشان مى ‏نماييد (بطوري كه) (2) شمشيرهاتان را كه بر دوشهايتان است بر جاهاى سلامت و هم بر مواضع بيمارى فرود مى ‏آوريد (مقصّر به گمان خود و بى تقصير هر دو را مى‏ كشيد) و كسيرا كه (به گمان شما) گناه كرده با كسى كه گناهى مرتكب نشده خلط مى‏ كنيد، و (3) (همه را كافر مى ‏پنداريد، در صورتي كه شرع مقدّس اسلام هيچكس را بارتكاب گناه اگر چه كبيره باشد كافر نمى‏داند، چنانكه) مى‏دانيد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله زناء كننده‏اى را كه همسر داشت سنگسار كرد و بعد  

 ص394

بر او نماز گزارده و (با اينكه عقيده شما بر اين است كه كفر مانع از ارث بردن است و اگر چه وارث مسلمان باشد) ميراثش را به كسان او داد، و قاتل را كشت وارث او را بوارثش تقسيم كرد، و دست دزد را بريد و زناء كننده بى همسر را تازيانه زد، بعد از آن از مالى كه مسلمانها به غنيمت آورده بودند بايشان قسمت داده و آنان هم زنهاى مسلمان را بنكاح خود در آوردند، پس (اگر زناء و آدم كشى و دزدى كه گناه كبيره است موجب كفر مى‏ گشت، پيغمبر اكرم بر زانى نماز نمى‏خواند وارث او و قاتل را به كسان شان نمى ‏پرداخت و يا بزناء كننده بى همسر و دزد دست بريده از غنيمت قسمت نداده و آنها زنهاى مسلمان را به نكاحشان در نمى‏آوردند، زيرا نماز خواندن بر كافر جائز نيست و كفر از جمله موانع ارث بردن و همسرى با زن مسلمان و بهره بردن از غنيمت است) رسولخدا صلّى اللَّه عليه و آله ايشان را (كافر ندانسته، بلكه) به گناهانشان گرفته حقّ خدا را در باره آنان جارى ساخت و از بهره آنها از اسلام جلوگيرى ننمود و اسمشان را از بين مسلمانان خارج نفرمود (پس اگر شما خود را مسلمان و پيرو اين پيغمبر مى‏دانيد چرا بمحض توهّم گناه مسلمان را كافر دانسته جان و مالشان را مباح مى ‏پنداريد) (4) پس (از اين براى توبيخ و سرزنش آنها مى‏ فرمايد:) شما بدترين مردم و بدترين كسى مى ‏باشيد كه شيطان او را به گمراهي هاى خود (نادانى و باور نكردن به نادانى خود) پرتاب كرده و به حيرت و سرگردانى وا داشته است، (5) و (بر اثر پيروى از شيطان) بزودى دو طايفه در باره من هلاك خواهند شد: يكى دوستى كه در دوستى افراط كند بطوريكه محبّت بى‏اندازه او را براه باطل بكشد (مانند اينكه او را خدا يا پيغمبر بداند) و ديگر دشمنى كه از حدّ تجاوز كرده دشمنى بى اندازه او را بغير حقّ وا دارد (مانند خوارج و نواصب) و بهترين مردم در باره من گروه ميانه مى ‏باشند (كه نه بالوهيّت او قائل بوده نه دشمنى مى ‏نمايند، مانند اماميّه كه آن بزرگوار را امام و پيشوا و وصّى پيغمبر اكرم دانسته و او و يازده فرزندش را معصوم و منزّه از هر گناهى مى ‏شناسند) پس همراه اين گروه ميانه بوده از سواد اعظم (پيروان سلطان عادل) پيروى كنيد، زيرا دست خدا بر سر (اين) جماعت است، (6) و بر حذر باشيد از مخالفت و جدائى (با ايشان) زيرا تنها و يكسو شده از مردم دچار شيطان است، چنانكه تنها مانده از گوسفند طعمه گرگ مى‏باشد، (7) آگاه باشيد هر كه كسى را باين رويّه دعوت كند (بدعتى در دين قرار دهد) او را بكشيد اگر چه در زير  

 ص395

عمامه من باشد (بدعت گزار را بايد كشت اگر چه من باشم. پس از آن در موضوع حكميّت مى ‏فرمايد:) (8) و جز اين نيست كه حكمين حاكم شدند كه زنده كنند آنچه قرآن زنده كرده و بميرانند آنچه قرآن ميرانيده، و زنده كردن قرآن هم آهنگى (عمل كردن) بر آنست، و ميرانيدن آن جدائى (رفتار نكردن) از آنست، پس اگر قرآن ما را بسوى ايشان بكشد از آنها پيروى مى ‏كنيم و اگر آنها را بسوى ما بكشد پيرو ما باشند (بديهى است كه قرآن آنها را بسوى ما مى‏ كشاند، و ليكن حكمين با آن مخالفت كرده زنده نكردند آنچه قرآن زنده كرده و نميراندند آنچه آن مي رانيده) (9) پس-  اى بى ‏پدرها-  من شرّى بجا نياوردم و شما را فريب نداده باشتباه نيانداختم، بلكه رأى و انديشه خودتان بود كه اين دو مرد (ابو موسى و عمرو ابن عاص) را اختيار نموديد، ما هم از آنها پيمان گرفتيم كه از قرآن تعدّى و تجاوز ننمايند، ولى آنان گمراه گشته دست از حقّ شستند و حال آنكه هر دو بحقّ بينا بودند و ظلم و ستم آنها (رفتار كردن بر خلاف دستور خدا) از روى هواى نفس بود كه بآن رفتار نمودند، (10) و پيشتر (در صلح نامه) پيمان گرفتيم كه حكومت بايد از روى عدل و درستى بوده حقّ را در نظر داشته باشند، ولى بد رأيى و حكومت كردن ايشان از روى ظلم و ستم ميان ما و آنها جدائى انداخته (چون بر خلاف قرارداد رفتار نمودند سزاوار توبيخ و سرزنش هستند).